زمینهها و موانع لغو تحریمها
مسئله مهمی که امروزه در مورد تهدیدات نرم سیاسی وجود دارد و انقلاب اسلامی هم باید از لحاظ زیربنایی به آن توجه و عنایت خاصی داشته باشد، توانایی دستیابی به اهداف خود، بدون اعمال فشار از طریق تصویرسازی، جذب افکارعمومی و تاثیرگذاری بر باورهای انقلابی افراد جامعه است، یعنی زمانی که روی سرمایهها و منابع نرم یک کشور یا جامعه، عملیات نرم صورت گیرد،آن سرمایه تبدیل به قدرت می شود. البته بین منابع، سرمایه و قدرت باید تفکیک قائل شد تا تحلیلها صحیح باشد.
هنگامی که اسلام از منبع و سرمایه به قدرت تبدیل شد، انقلاب اسلامی شکل گرفت و براساس یک شالوده مستحکم بنا شد که چهار عنصر اصلی آن را میتوانیم به صورت رابطه زیر در نظر بگیریم؛
1) اعتقاد
2) ایمان
3) عقل
4) عاطفه
زمانی سرمایه بزرگ اسلام تبدیل به یک قدرت فوق العاده شد که رژیمهای سلطه، ابرسرمایهداری جهانی و صهیونیزم بینالملل را اداره می کردند. لذا به طور طبیعی انقلاب را برنتابیدند و مزاحمتهای متعددی علیه انقلاب اسلامی شکل دادند. یکی از بزرگترین آن مزاحمتها، طراحی جنگ نظامی علیه جمهوری اسلامی بود ولی دشمن با ناکامی روبرو شد. ناکامی و عدم پیروزی دشمن برای نابودی پدیده انقلاب اسلامی سبب شد تا دشمن وارد عرصههای دیگری از جمله جنگ نرم شود. عرصهای که مبتنی بر مدارک، اسناد و شواهد بسیار پیچیده با لایههای چندگانه نسبت به جنگ تحمیلی است. جنگ در زمینهها و عرصههای مختلف جامعه در جریان است، البته جنگ نه تنها بنیانهای اسلام ناب را در بر گرفته، بلکه یک حوزه گستردهای به نام جهان اسلام را نیز برای خودش ترسیم کرده است.
شناخت واقعیت تحولات و توان دشمن
دشمن با شدت و آگاهی بیشتر و با استفاده از ده ها سال تجربه در صحنه حضور دارد. دشمنی که ده ها برابر ایران اسلامی سابقه حکومت داری، استعمارگری، نفوذ، جاسوسی،کارهای امنیتی، سیاسی و فرهنگی در کشورهای دیگر دارد. بنابراین دشمن را نباید کوچک شمرد، بلکه باید در اندازه خودش مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. البته اگر دشمن را خیلی بزرگ به حساب بیاوریم از یک سو، دچار مشکلاتی میشویم که الان بعضی از مقامات و مسئولین ایرانی و غیرایرانی گرفتار آن شدهاند و سوی دیگر هم اگر دشمن را کوچک بشماریم در واقع خودزنی و خودفریبی کرده ایم. لذا آنچه مهم و ضروری به نظر میرسد شناخت واقعیت است که گاهی اوقات سخت مینماید.
برای شناخت واقعیت دو نکته وجود دارد:
1) شناخت صحیح از دشمن؛ یکسری تحولات در منطقه باعث عدم شناخت صحیح از دشمن گردیده است. حقیقتا بروز انقلاب اسلامی در منطقه، سبب به هم خوردن نظم منطقهای در غرب آسیا(خاور میانه) و تاثیرگذاری بر نظم جهانی شد که این واقعیت را با شواهد متعددی میتوان نشان داد.
2) اصولا در سطح قدرتهای رسمی، مطرح و سنتی، تغییرات و تحولاتی در نظم حاکم صورت می گیرد که بخشی از آن به بروز انقلاب اسلامی و بخشی دیگر از آن به سایر صحنه ها مربوط می شود.
با نگاهی گذرا به صحنه جهانی میتوان به تحولات کنونی و تغییرات در نظم دهها سال برنامه ریزی شده توسط اروپا و آمریکا پی برد. این تغییر و تحولات منطقهای سبب شده در دو پایه و عرصه تمدن غربی مشکلات و چالشهایی به وجود آید:
1ـ فکری و ارزشی
2ـ نظامی و سیاسی
اگر واقع بین باشیم خواهیم دید خدشهای بر هر دو عرصه تمدن غرب وارد شده است. باید به درستی انقلاب اسلامی شناخته شود، نباید به گونهای رفتار شود تا در درون خود چند صباحی بماند و بعد از مدتی جای خود را به پدیدهای دیگر بدهد.
اگر صحنه غرب را بر پایه فکری و ارزشی نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد فراتر از تبلیغات است و باعث شده تا جامعه اروپا، آمریکا و غرب، یک جامعه آرایش یافته، عرضه و القاء شود.
نتایج تزلزل در نظامهای ارزشی غربی
1) رواج احساس پوچی و احساس بیهودگی
2) احساس ناامنیهای روحی به خصوص در میان جوانان
3) تزلزل شدید در خانواده ها
4) جایگزین شدن منکرات به جای ارزش ها و برخورد باکسی که بخواهد با این منکرات برخورد کند.
5) رواج همجنس بازی
6) بروز تعارضهای عملی در استفاده از شعارهایی مانند آزادی، عدالت، حقوق بشر و ...
7) فرو ریختن انحصار علمی و فناوری که قبلا در اختیار غرب بود
8) استفاده از زور، خشونت، سرکوب و تحریم
9) تشکیل تروریسم دولتی
پس نتیجه میگیریم ریشه همه ناآرامی ها علیه انقلاب اسلامی، مربوط به غرب و استکبار جهانی است.
چالشهای سیاسی و نظامی غرب
1) بروز انقلاب اسلامی؛ انقلاب اسلامی در یکی از حساسترین و پرنفوذترین نقاط جهان که آمریکایی ها به عنوان ابرقدرت غرب بر آن سلطه داشتند، ظهور و بروز یافت و توانست برای غرب و امریکا چالشهای جدی ایجاد نماید.
2) ایستادگی و مقاومت در جنگ تحمیلی؛ با آن همه فشار و هجمهای که دشمن در برابر مدافعان انقلاب اسلامی ایجاد کرده بود، پیروزی انقلاب در جنگ تحمیلی به وجود آمد.
3) موقعیت فلسطین، عراق، یمن، افغانستان و... ؛ امروزه رژیم صهیونیستی به عنوان نماد قدرت غرب در جنگهای 33 روزه، 22روزه، 8 روزه و 50 روزه به چالش کشیده شده است. در واقع چالش و بحرانهای جدید، در جبهه غرب و پیروزی در جبهه مقاومت باعث شده است مجموعهای از چالشهای سیاسی، نظامی و امنیتی برای غرب بوجود آید. از این رو، بسیاری از صاحبنظران جنگ را برای غرب مقرون به صرفه نمیدانند.
4) شکلگیری بیداری اسلامی در منطقه؛ امروزه ما با واقعیت خدشه برآرامش ظاهری جبهه استکبار و قدرتهای سنتی حاکم بر جهان مواجه هستیم. یکی از آن علائم بیداری اسلامی است که میان ملت ها، در جهان اسلام شکل گرفته است.
این یک موضوع زیربنایی و اساسی است و چرایی برخورد غرب با پدیده انقلاب اسلامی را به وجود آورده است. فرهنگ اسلام ناب، آراء روشنفکران اروپا را به چالش کشیده، همچنین لیبرال دموکراسی به عنوان گل سرسبد تمدن غرب، حداقل با ابهام مواجهه شده است؛ تمدنی که ده ها سال به لحاظ جغرافیایی، مسائل سیاسی، امنیتی و نظامی در یک جامعه 6/1میلیاردی برای آن کار شده و جهان را کم و بیش تحت تاثیر خود قرار داده است. قدرتهای بزرگ هم در مقابل این پدیده به دنبال همگرایی و اجماع سازی هستند. تا بتوانند تمدن اسلامی را سرکوب کنند. لذا هدف اصلی استکبار تهاجم به کشورهای اسلامی و تمدن اسلامی از طریق همگرایی است. اگر در این دو تمدن دقت بیشتری داشته باشیم متوجه خواهیم شد این دو سیستم از نظر زیربنایی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اعتقادی و ... تفاوت زیادی با یکدیگر دارند که بیشتر ماهیت زیر بنایی دارند تا ظاهری. بنابراین مسائل فوق نشان می دهد که معادلات بین غرب و اسلام، معادله مبتنی بر منازعه است. اما عدهای راه برطرف سازی این تقابل را همراهی با جبهه مقابل میدانند و این یک نقطه حیاتی چالش برانگیز است.
در عین حال، برای مواجهه با جبهه بزرگ استکباری و نظام سلطه جهانی دو موضع داریم:
1) عدهایی به دلیل مواضع فکری و اندیشهایی؛
2) و عدهای هم به لحاظ سیاسی، معتقدند که ما نمیتوانیم در مقابل جبهه بزرگ استکباری بایستیم و باید خودمان را با آنها تطبیق دهیم. البته ممکن است این مواضع به لحاظ وابستگی یا نفوذ مطرح شود. گاهی پنجاه سال در یک کشور برای این که یک عنصری را از نقطه a به نقطهb برسانند، برنامهریزی نمایند.
البته این همراه سازی یک خطای استراتژیک است و این خطای استراتژیک در جمهوری اسلامی ایران، یعنی یک خطای بزرگ راهبردی که میتواند مسیر انقلاب را دگرگون کند. باید نسبت به غرب حساس بود؛ زیرا غرب از انقلاب اسلامی ضربه خورده، مهم ترین منطقه جهان دچار تزلزل و آشوب شده است. باید به آنها حق داد تا یک مقابله جدی و درازمدت علیه این پدیده داشته باشند و تردید نداشته باشیم که اگر کوچکترین زمینهای پیدا کنند سخت ترین ضربه به ما را وارد خواهند کرد؛ چرا که به دنبال انتقام گیری و بازگرداندن چند دهه حیثیت بر باد رفته خود هستند.
زمینه مذاکرات هستهای
در مذاکرات هستهای طبق سالهای گذشته90 درصد موضوعات مطرح شده مربوط به مباحث انرژی هستهای جمهوری اسلامی ایران است. مذاکرات معمولا دو جهت اصلی دارد؛
1- مسائل فنی هستهای؛ طرف مقابل در بحث فنی هسته ایی وارد جزئی ترین مسائل میشود.
2- مسائل تحریمها؛ اما در بحث تحریمها هنگامی که وارد عمل میشود معمولا به کلی گویی اکتفا میکند . در حالی که تحریمهای مختلفی وجود دارد. تحریمهای اروپایی مربوط به اتحادیه اروپا وکشورهای اروپایی، حتی کشورهای عضو گروه1+5 است و تحریمهای آمریکایی که شامل کنگره، سنا، دولت، رئیس جمهور، دستگاههای اجرایی و قوه قضاییه این کشور میباشد که هر کدام برای وضع و ابطال ساز وکار خود را دنبال میکنند. این موضوع نشان میدهد ما نیاز به مهندسی ومعماری برای مواجهه با تحریمها داریم. در حالی که آمریکا از مهندسی و معماری لازم برخوردار است و بارها از واژه معماری تحریمها به هم نمیخورند استفاده کرده است. تحریمها دارای یک طیف بسیار گسترده و پیچیده است. آنها معتقدند در مذاکرات با ایران ساختار این معماری مانند تحریمهای مالی، بانکی، تجاری، نفتی، تحریمهای مربوط به عدم اشاعه، تحریمهای مربوط به تروریسم، حقوق بشر وسایر عرصه ها و دو تحریم بسیار مهم CISADA سال2010 و NDAA سال2011 که مربوط به قانون دفاعی آمریکاست، به هم نمی خورد . بدنه اصلی تحریمهای مالی و بانکی آمریکا در این دو قانون مهم نهفته است و ارتباطی با انرژی هستهای ندارد. یا ده تصمیم کنگره آمریکا با موضوع عدم اشاعه هستهای، بیولوژیکی، شیمیایی و همچنین از این ده تصمیم گرفته شده هفت تصمیم برای حقوق بشر و تروریسم میباشد.
موانع لغو تحریمها
با توجه به تحریمهای فوق، در مسیر آینده مذاکرات ایران با گروه1+5 میتوان موانع و چالشهایی را مشاهده کرد که برای عبور از آنها و دستیابی به یک توافق خوب بایستی این موانع و نکات زیر مورد توجه تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان قرار گیرد:
1) امکان تعلیق حدود یک پنجم تحریمهای آمریکایی وجود دارد اما تاثیر چندانی در مسائل اقتصادی کشور ندارد.
2) براساس اسناد، تحریمهای اصلی نفتی و مالی آمریکا تعلیق یا لغو نمیشود.
3) شش قطعنامه در سازمان ملل علیه ایران صادر گردیده و با رجوع به آن متوجه خواهید شد، چند درصد به حقوق بشر، تروریزم و بقیه آن مربوط به مسئله هستهای است. این مباحث قرار است در قطعنامه جدیدی بازیافت شود در حالی که در قطعنامه جدید هم مسائل زیادی وجود دارد. به گفته بعضی از صاحبنظران، قطعنامه جدید، مشکلاتی در آینده برای جمهوری اسلامی ایران به وجود خواهد آورد.
4) در آینده دولت آمریکا و کنگره، الزامی برای برداشتن تحریمها ندارند.
5) موضوع تحریمها، منوط به راستی آزمایی آژانس شده است که با توجه به مسائل قبلی و سابقه عدم حفظ بیطرفی در داوری بین ایران و غرب نمیتوان به آن اعتماد کرد.
6) احتمال باز تولید تحریمها در قانون های دیگر وجود دارد.
ابزار تحریم به دلیل کارایی نسبی که از خودش نشان داده برای آمریکایی ها اصالت پیدا کرده است و آمریکایی ها امیدوار هستند از این طریق بتوانند به تغییر رفتار حتی به سرنگونی ایران برسند. اگر به اسناد دشمن در چند مقطع اخیر مراجعه شود، مسئله مالی و نفت به عنوان یک نقطه رهایی مطرح است. خصوصا در جنگ تحمیلی نفت را به 5 الی 6 دلار رساندند تا بتوانند ایران را زمینگیر کنند. آنها معتقدند تا زمان باز بودن شیرهای نفت، حضور ایران در منطقه تثبیبت شده است. رفع تحریمها باعث می شود میلیاردها دلار پول به جمهوری اسلامی ایران سرازیر شود.
در این راستا، مقام معظم رهبری فرمودهاند:« این نکته را همه ما باید به آن توجه داشته باشیم که تحریمها دیگر یک ابزار ساده برای آمریکا و جبهه استکباری نیست. باید به آن توجه شود».
جمهوری اسلامی ایران در یک شرایط خاص، محدودیت های ابزاری، مالی، تکنولوژیکی و بین المللی، موقعیت راهبردی خود را در بهینه سازی قابلیت های هستهای ارتقاء داد و این کار بزرگی است. در چنین وضعیتی ایران در انگارهی سیاسی آمریکا به عنوان یک ابرقدرت، قدرت در حال ظهور تلقی می شود. ایران در مقابل دیپلماسی اجبار آمریکاییها مردانه ایستاده و طرف مقابل هم نظاره میکند و در اولین فرصت سعی میکند بالاترین ضربات را وارد و در مذاکرات به نقطه اصلی ضربه بزند.
پیوند حل مسائل اساسی کشور به مذاکرات و توافق یکی از اشتباهات برآمده از بیاعتنایی به ماهیت و اهداف دشمن است که نه تنها اصرار بر آن به ادامه خط فشار و افزایش تحریمها میانجامد، بلکه زمینهی تحقق راهبرد دیگر آمریکا نیز را فراهم میکند که ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت و ایجاد شورشهای اجتماعی است. از این رو، نگاه به ساختار تحریمها و ارزیابی تناسب و ارتباط آن با موضوع هستهای یک متغیر تعیینکننده در محاسبات برای بده- بستان سر میز مذاکره و القاء میزان تاثیر پیامدهای مذاکره و توافق احتمالی بر حل مسائل اساسی محسوب میشود.